در بحث تحدى گفته شد كه براساس قانون تماثل كه مىگويد«حم الامثال فى ما يجوز و فى ما لا يجوز واحد»، اگر اين قرآن، سخن بشر باشد نه كلام خداوند، پس افراد بشر - كه مانند رسول اكرم (ص) در بشر بودن هستند - بايد بتوانند كتابى اين چنين بياورند و اگر نتوانند روشن مىشود كه قرآن، كتاب الهى است نه بشرى.! اين قانون، قانونى عقلى است و مشركين نيز آن را قبول دارند وگرنه، نمىشد براساس آن استدلال كرد.
مشركين از همين قانون بر ضد وحى و نبوت استفاده كرده، مىگويند: بر اساس قانون تماثل اگر مدعى پيامبرى راست مىگويد و بر او، كه به گفته خودش بشرى است مانند ما: «قل انما أنا بشر مثلكم » (2) وحى نازل مىشود و ملائكه را مىبيند، پس چرا براى ما اين حالت پيش نمىآيد؟ مگر مانيز مثل او نيستيم و مگر قانون تماثل نمىگويد كه در افراد همانند، اگر چيزى براى يكى ممكن بود، براى ديگر افراد نيز ممكن است؟ بنابراين، تا وقتى كه بر ما وحى نازل نشود، صحت وحى و نيز حقانيت دين را نمىپذيريم.
اين شبهه در واقع، اشكالى است عمومى و مربوط به اعجاز همه انبيا و اختصاصى به قرآن ندارد؛ زيرا هر پيامبرى كه معجزهاى بياورد و در برابر منكران، تحدى به آوردن مثل آن كند، منكران نيز مىتوانند براساس قاعده تماثل بگويند كه چون تو نيز بشرى مانند ما هستى «ان أنتم الا بشر مثلنا» (3) پس چرا بر ما نيز وحى نمىشود و چرا ما نيز مثل تو نمىتوانيم معجزهاى داشته باشيم.
خداى سبحان در برابر اين استدلال مشركان كه در هنگام ديدن معجزات انبيا مىگفتند: «لن نؤمن حتى نؤتى مثل ما أوتى رسل اللّه » (4) : به تو ايمان نمىآوريم مگر اينكه آنچه به رسولان الهى داده شده است به ما نيز داده شود، مىفرمايد: «اللّه أعلم حيث يجعل رسالته» (5) : خداوند مىداند كه رسالتش را در چه كسى قرار دهد. رسالت در جايى قرار مىگيرد كه لياقت وطهارت و عصمت در آنجا باشد. اگر پيامبر به دستور خدا به ما مىگويد من بشرى مثل شما هستم: «قل انما أنا بشر مثلكم» (6) بعد از آن هم مىگويد: «يوحى الىّ»يعنى دريافت وحى و داشتن معجزه مربوط به ويژگى روحى فوقالعادهاى است كه او دارد و ديگر افراد عادى بشر آن را ندارند و به دليل همان ويژگى و لياقت است كه وحى به او داده شده است و رسالت الهى به گزاف به هر بشرى داده نمىشود .
بنابراين، اگر چه قانون تماثل تخصيصناپذير است ولى آن حضرت به دليل خصيصه فوقالعادهاى كه دراد تخصصا از اين قانون خارج است. البته تحليل مسئله، محصول ديگرى را به همراه دارد و آن اينكه قانون تماثل تنها در محدوده خاص خود، حاكم است و چون افراد عادى از لحاظ سعه روح و شرح صدر و عصمت نفس مثل پيامبر (ص)نيستند، لذا مشمول كبراى قانون تماثل نخواهند بود و چون انبياى ديگر و نيز اولياى معصوم الهى در اصل عصمت و طهارت روح مثل پيامبراند، لذا آن ذوات مقدس نيز از فيض وحى برخوردارند و درجات وحى يابى آنان وابسته به مراتب عصمت و ولايت آنهاست .
نتيجه آنكه در بين جوامع انسانى افراد فراوانى يافت شدهاند به نام انبيا و ائمه معصومين (عليهمالسلام) كه به فيض وحى يابى فايز آمدهاند (البته با تفاوتى كه ميان پيامبر و امام است) و اين گروه چون در اصل عصمت، نه در درجه آن، مثل يكديگرند، لذاكبراى قانون تماثل درباره آنها صادق است ولى افراد ديگر از بشر، مثل پيامبر نيست لذا مشمول آن قانون نخواهند بود و چون تماثل آنها با پيامبر در محدوده بدن مادى و جسم طبيعى است، احكام مربوط به بدن و جسم (با حفظ حيثيت تماثل جسمى) بين آنها مشترك است .
[2] سوره كهف، آيه 110
[3] سوره ابراهيم، آيه 10
[4] سوره انعام، آيه 124
[5] سوره انعام، آيه 124
[6] سوره كهف، آيه 110